سهم

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    سهم من باید یکی از این شوهرهای خوب و نجیب بود که صبح تا شب میدوند تا آب تو دل زن و بچه شان تکان نخورد .

    از این مردها که مایه ی افتخار خانواده اند. از این صبورها، خوددارها، روادارها، از اینها که وقتی کنارشان مینشینی از برداشتها و مدل فکرشان حظ میبری. از اینها که فقط خوب حرف نمیزنند . از اینها که توی تک تک کلماتشان دنبال دروغ نمیگردی ، از اینها که مراقبت هستند نه اینکه بار زندگی را بگذارند روی دوشت و هی کنند و تو بدوی . از این باغیرتها که نمیگذارند بچه داری نصفه جانت کند بی خوابی اعصابت را . از اینها که برایت حرمت قائل میشوند ...

    اگر وسط این همه حُسن چند تایی عیب و ایراد هم بود میشد لب به دندان گزید و ندید و زیر سیبیلی ردش کرد .

    آنوقت من هم از آن زنها میشدم که به قول خانم حسینی شوهرشان را شاه میکنند و خودشان میشوند ملکه و بچه هایشان را مثل شاهزاده بزرگ میکنند. هر روز غذای تزئین شده تازه میپزند و هزار جور زلمبو زیمبو آویزان ش میکنند . از آنها که اتو کشیده و مرتب از خواب بیدار میشوند و شبها تا آرایششان را پاک نکنند و از تمیز بودن تک تک دندانهایشان خاطر جمع نشوند نخوابند . دیگر این عصبیه پاچه گیر جیغ جیغو نمیبودم . متین حرف میزدم و مراقب کلماتم بودم . وقتی شوهرم نگاهم میکرد دلم غنج میرفت ...

    من هم تمام زنانگی ام را قلنبه میکردم توی حجم خانه و خانه را سرشار میکردم از عطر زندگی. پیراهن های کوتاه رنگی رنگی میپوشیدم و همیشه موهایم خشک و نرم بود . مراقب چروک پنجه کلاغی کنار پلکهام بودم و حواسم به تک تک اندامم بود . استعدادش را داشتم . استعداد زن خوب بودن را ، زن درک کردن را ، زن همدم بودن را ، زن رفیق بودن را ، زن دلسوز بودن را ، زن دلبر بودن را ... واقعا داشتم . مثل بُز زندگی را بی جهت جهنم نمیکردم . آگاهانه خانم خانه میشدم و ... حیف استعدادم را کور کردند ... حیف ... حیف

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 23:50