آخر اسفند

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    روزهای آخر اسفنده و بر عکس هر سال من شاغل نبودم که انتظار تموم شدن سال رو بکشم و به جای خستگی و دویدن برای تموم کردن اسفند ، ناامیدانه بدون هیچ انتظاری سر در گریبانم .

    اومدم مشهد و روزهام شدن یادآوری سالهایی که رفتن ، آدمهایی که رفتن . مدام توی خیابونای این شهر بی تعهد و بی ذوق برمیخورم به یلدایی که تنها تو خیابونا پرسه میزد و دنبال کسی میگشت برای فهمیده شدن . از این شهر زد بیرون تا شاید اون یکنفر رو جای بزرگتری پیدا کنه و با سر رفت تو شیشه ...

    الان نزدیک چهل سالشه و دو تا بچه داره و حرص عمر بر باد رفته رو با لودگی رفتارش بیرون میریزه. اینجوری کمتر فرو میره تو چاه حسرت . هر چند زندگی اینجوری هم نمیگذشت ، جور دیگه ای دود میشد.

    چشم میدوزم به رسیدن بهار، بی انتظار ، بی توقع . روزها بیان و برن و باد ما را با خود ببرد ...

    پ ن: آذی میگه رفتار تو مثل یک مادر و یک خانوم تو این سن نیست ، بهش میگم گور بابای مردمی که به صدای بلند و رفتارم زل میزنن، من خودمو زندگی میکنم نه اونا رو ‌. خیال خودمو بابت این تناقضات آسوده میکنم . از طلا گشتن پشیمان گشته ایم ، مرحمت فرموده ...

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت: 11:50