آی روزگار...

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    یکهو وسط این همه پریشانی، امشب افسار دلم را گرفتی توی دستت و تاختی وسط هیاهوی مغز مشوشم هااااااای دخترِ دور. 

    وسط بیست و چند سالگی و خاطرات کهنه که یکی یکی جان می گرفتند جلوی دیدگانم . وسط آهنگهای سلکت شده . وسط عکسهای توی پارتیشن لب تاپ قرمز. وسط روزهایی که انگار خیلی خوش و شفاف بودند. 

    مرا انداختی جلوی نگاه عاشقی که تا نیمه شب بالای سرم بیدار نشسته بود . چه ماجرای عجیبی است گذر عمر... انقدر روزهای رفته برایم تازه و زنده بودند که صدای تند هیجان را گوشم می شنید. خیابان سرپرست . تخت طاووس. کافه دریچه.... چه حس نازک غمناکی! 

    انگار دلم وسط این همه قرنطینه و افسردگی روزها گرم شد به آرامش خاطرات دور . کاش میشد به عقب برگشت و چند ساعتی توی عطر خاطرات گذشته نفس کشید . 

    پ ن: شازده کوچولو دوستت دارم ببخش اگه این روزها بهم ریخته ام . تو عشق و امید این روزهای تلخی. 

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 202 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 1:24