حال خوش

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    1) دلم پر می کشد 

    به خانه ی قدیمی کودکی ام 

    به راهروی درازی که نمی دانم چرا آنقدر به دلم می نشست 

    وقتی آفتاب راهرو را بغل می کرد و من بالشم را از جای همیشگی اش کش می رفتم 

    و خودم را در راهروی باریک خانه به دست آفتاب می سپردم 

    کتابی هم بود که در این لحظات یارم می شد و من چه فراغتی را در این کنج مزمزه می کردم 

    هنوز هم هر وقت کتابی می بینم و دلم استراحتی دلچسب می خواهد یاد راهروی خانه کودکیمان می افتم 

    با همان آفتاب صمیمی  و ملافه ی نازکی که نور را دلچسب تر به تنم میخوراند 

    و نسیم خنکی که در گوشم می خواند همه جا در امن و امان است آسوده بخوان .... 

     

     

    2) تصمیم دلم را گرفته ام 

    اینکه دوست داشتنی دلخواه منی 

    اینکه بدحالی و حال بدم را به پای تو نگذارم 

    اینکه باید با هم بسائیم تا شبیه هم صیقل بخوریم 

    اینکه پسرک سرکش درون تو هم از این سایش خرسند است 

    این را از پک های آرامی که به سیگارهای گاه و بیگاهش می زند می شود فهمید 

    نزدیکترین به من 

    نزدیکم بمان ... 

     

     

    پ ن : حس غلیظی را تجربه کردم . حس خودم بودن در لحظه های بی خودی ... به دلم نشست . انگار انرژی خفه ای بود که ازاد کرده باشمش ... 

    پ ن : بعد از اونهمه شیمی درمانی های مزخرف دارم لاغر می شم و به فرم همیشگیم برمی گردم . از دختر توی آینه خوشم میآید  .

    پ ن : یا محول الحول ... این حال خوش را بر ما ببخش ... 

     

     

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 213 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 23:49