یک ساک کوچک بگیرم
برای خودم توی یک هتل کوچک دنج جایی برای آرام گرفتن پیدا کنم
بروم به شهر رنگ های تند
با لبهاسهایی که شبیه هیچکس نیست
بروم و کافه بخورم
بروم و غریبانه با خودم قدم بزنم
بروم و صدای بوقی تکانم ندهد و
روی سنگفرشها پاهایم را شماره کنم
وقتی تنهایی هایم سرریز شد
و غربت غمهایم تمام دلم را پرکرد
تو را ساکت ساکت بیابم کنج کافه ای که برایم مختصر تولدی گرفته ای و یک آغوش گرم برایم هدیه اورده ای
و من بخزم زیر آستر کتت
و حس کنم در امنترین جای دنیا گیر کرده ام
و تو به دنبال رضایت دل من آمده باشی
پ ن : تکه ای از روح من امسال در شب یلدا در پاریس پرسه می زند ...
یلدا...برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 200