اتفاق ... .

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

     

    اتفاق ...

    اسمش را فقط می توان اتفاق گذاشت به همین سرخی . وقتی چیزی که همیشه فکر می کنی مال توی فیلم هاست یا برای بقیه ی مردم است سر از آستینت در می آورد . چیزی که وقتی بهش فکر می کردی با خودت می گفتی نه بابا ! دیگر اینجوری که نمی شود . یعد یهو می بینی اینجوری هم شد . و اسم درمان آن هم از نوع شیمیایی اش می خورد روی پرونده ات به خاطر چند تا سلول پرپری که قرار بوده صورتی رویاهایت باشد ولی شده سرخی یک کابوس  که اسمش شده است اتفاق به همین سرخی .

    اتفاق ها فقط اولش برایت دیر هضم و یا شاید بدهضمند کم کم مزه شان توی دهنت جا باز می کند و اصلا به خودت می آیی و می بینی شده اند مزه دهنت . دیگر فقط اتفاق می خوری اتفاق می نوشی . دیگر شده اند بخشی از روزمره ات . مثل این سلولهای سمج لعنتی که به همه جا سرک می کشند گاه و بیگاه و من باید شیمیایی شان کنم جایی درون خودم . 

    و توی این اتفاق هاست که می توانی دورو بری هایت را بشناسی . آنهایی که از روی صفای باطن برایت دل می سوزانند و یا آنهایی که ادایش را در می آوردند. توی همین اتفاق هاست که دلم می خواهد روی مهندس را ببوسم که اینقدر بزرگوارنه دلداری ام می دهد و یا خانمش که هنوز هم بعد از این همه مدت خجالت می کشم بدون ریا و تعارف باهاش حرف بزنم . 

    و توی همین اتفاق هاست که یک جای سرم زنگ می زند که بعضی فقط دنبال کار خودشانند و به فکر من بودن لقلقه ی زبانشان است و مغزم می گوید که زبان و دلشان رنگ هم نیستند و من بدبین می شوم و باز به خود نهیب می زنم که هی !!! همان باش !!! همان یلدای ساده . بگذار همه رنگت کنند . بی خیال . درعوض دلت خوش است که رنگی نبوده ای . 

    یاد می گیرم گاهِ اتفاق که می شود برای کسی با دلم به میدان بیایم نه با زبانم که اینجور وقت ها فقط دل است که مرحم است نه زبان . 

    پ ن : رستوران وی - آی - پی  پاتوق جدیدمون برای پیتزا خوری . پیتزا ایتالیایی با یه طعم معرکه 

    پ ن : این روزها همش در کودکی ام هستم یک چیزهایی یادم می آید که ... خوب است یا بد را نمی دانم 

    پ ن : کم اشتها می شویییییم 

    پ ن : خدایا شکرت . با تمام قهرام مرسی که هستی . 

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 217 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 15:08