نقاشی خیال

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    قلموهامو میریزم دورم ، هر چی لازمه ... باید بکشمت خیال :

    بچه ها رو سپردم به بتی و آذی ، لباسایی که لازمه رو ریختم تو یه کوله ، روندم سمتت که منتظر می، با ماشین تو بریم؟ جاده خلوت, صبح زود گرگ و میش باشه یا شب تاریک؟ آهنگای غریب من باشه یا پلی لیست ناشناس تو؟ هر چی که هست کلمه نباشه ، نگاه باشه و نگاه و سکوت و دستهات . میرسیم به مقصد . ماشینو میبریم تو که کنجکاوهای همسایه سرک نکشن به نقاشیم، خلوت و ساکت. راهی رو که بلدم نشونت میدم ، اینجا همون باغچه ایه که با زنان ساسانی پنجه در خاک رقصیدم، این همون صندلی، این همون شاخه، این همون غربته که بهت گفته بودم ... اینجا رو یادته؟ همونجاست که...

    چای دم میکشه و دو تا بالش میام میذارم کنار بخاری ، چای پررنگ و شکلات تلخ ، میشه سیگار بکشم و نگات کنم ؟ میشه مست شم و حرفی نزنیم؟ هوا خاکستریه، ساکت ساکت ... برف میباره ، تو سکوت بغلت غرق میشم و بعد از سالها خوابم میبره ...

    پ ن: این تابلو رو میخوام خانوم ، چند؟

    _ فروشی نیست...

    +  پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲  |

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 13:02