هی وحشی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    اینو برای توی وحشی مینویسم که خطرناک ترین دوست این روزامی : ونکومایسین ، با گری من یه کم مهربون باش . انقدر این بچه رو اذیت نکن .... به قول خودش پلییییز .

    پ ن : با خودم فکر میکردم ای بابا دارم تحمل میکنم که ، اونقدام سخت نیست که همه به رووم میارن . امروز که چشمم تو آینه به صورتم افتاد دیدم عهههه چقدر صورتم کوچیک و لاغر و سرخ شده . یه جورایی شوکه شدم بهش گفتم چی شدی دختر؟

    پ ن: ساعت پنج صبح روی نیمکت با چشای اشک آلود روبروی آزمایشگاه اورژانس هر چی نشستم تمرکز کردم که یه خالق واحد منطقی بتراشم و دست بدامنش بشم ... نه که نشدا، با تمام وجود میخواستم یه قدرت عظیم تاثیرگذار مهربون پشتم باشه ، ولی باز قسمت بدبینی که آفریدی ( اگه کار خودت باشم) زل زد تو چشام که مگه میشه ؟ نیست ... نیست ... نیست .

    ولی رفیق عزیزی دارم که به اون و دعاهاش اعتقاد دارم . فعلا داره جور توسل منو خالصانه بدوش میکشه . مرسی رفیق .مرسی

    یلدا...
    ما را در سایت یلدا دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 20:21