یک - با دکتر صحبت میکنم میگم آرومم میگه خیلی خوبه یلدا ،تمرکز روی کار هنری نوروساینس رو تغییر میده و تعدیل میکنه . میگم خیلی فرق کردم تو این یک سال اخیر . میگه معلومه کارهات رو میبینم چقدر قشنگن ... چقدر این آدم خوبه و چقدر دغدغه دیگران رو داره . باید برم کرج دیدنش .
دو- دیشب دستمو گرفته بودم به دیوار نازک امنیت گرشا . دیواری که داشت میریخت . با تمام وجودم میدونستم چه حالی داره . دیشب گرشا قد تمام چهارسال و نیمگیش قصه خورد و هی گریه کرد و گفت من احساس خوبی ندارم و من هی براش حرف زدم و حرف زدم خوابید و نصفه شب دوباره بیدار شد . باز با هم منطقی صحبت کردیم . فدات بشم که چقدر صبورانه و قوی داری پذیرش رو ادراک میکنی . الهی دورت بگردم با اون دل کوچولوت . قاعده ی زندگی ما آدم بزرگا خودخواهانه تر از تحمل ظریف شما کوچولوهاست . میدونم برای هر دوتون سخته . خیلی سخت و به سهم خودم شرمنده تونم . زندگی معمولی ابتدایی ترین حق شماست . حقی که غیرمنصفانه ازتون سلب شد .
یلدا...برچسب : نویسنده : bahramiematina بازدید : 49